دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران، اهواز.
چکیده
این مقاله در پی نمایاندن محوریترین و کانونیترین تصویر در جهان ذهن و اندیشۀ مولوی است. نویسنده درصدد است با تجزیه و تحلیل این تصویر پویا و پرابهام در مثنوی با تکیه بر دلالتهای سادۀ زبانی و صورتهای بلاغی، الگوی اندیشگی شاعر را بررسی کند. مولوی چه آن زمان که در بلخ (خراسان) میزیست و چه وقتی که در معرض آفتاب شمس در قونیه قرار گرفت، محو تابناکترین تجلی حق بود. در این پژوهش، ضمن اینکه به ویژگیهای صوری و ذاتی خورشید اشاره شده، مقاصد مولوی نیز برای بیان امور غیرحسی، غیبی، آن جهانی و غیرمادی کاملاً هویدا گشته است.